تجلیل از حافظان موسسه قرآنی بیت الاحزان در لواسان
۱۳:۴۴ - ۱۴۰۲/۱۱/۳۰قدردانی از یک دهه تلاش رئیس سابق ورزش های همگانی استان فارس/«سیروس پاک فطرت» پدر ورزش همگانی است
۱۱:۴۷ - ۱۴۰۲/۱۲/۰۱چهارمین نشست آیینهها که به شناسایی چهرههای ادبی قرن نهم هجری تا کنون میپردازد، با رویکرد آشنایی با سید نظامالدین حسینی شاه داعیالله شیرازی در سالن غزل تالار حافظ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس و همچنین بستر مجازی به کوشش انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس، معاونت امور فرهنگی و رسانه اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس و مؤسسه فرهنگی هنری آفتاب مهر صبا، برگزار شد.
به گزارش پایگاه خبری فارس به روز ، در این نشست ، مهدی فاموری در این نشست گفت: از آن رو که یک کوی و دروازه شیراز که نزدیک دروازه کازرون است، از دیرباز به نام شاه داعی خوانده میشود، نام این شاعر عارفمسلک، برای مردم شیراز و شاید بتوان گفت برای مردم فارس، نامی آشناست.
آرامستان دارالسلام شیراز نیز به جهت آنکه آرمگاه شاه داعی را در خود دارد، گاه به نام شاه داعی نیز خوانده میشود؛ آرامستانی که به یمن وجود شاه داعی، بسیاری از عرفا و شعرای بزرگ شیرازی سده نهم به این سو، در آن به خاک سپرده شدهاند.
سید نظامالدین، محمود بن حسن حسینی واعظ داعی شیرازی، در خاندانی زاده شد که پدرانش همگی به نام داعی خوانده میشدند و از این رو تخلص خود را داعی و از آن رو که نامش نظامالدین بود، گاه تخلص نظامی ثانی را برای خویش برگزید. نیای بزرگ وی، داعی صغیر (حسن بن قاسم بن الحسن بن علی بن عبدالرحمن شجری بن القاسم بن الحسن بن زید الامیر بن الحسن السبط بن علی بن ابی طالب، ملقب به داعی صغیر؛ چهارمین امیر علویان طبرستان) میرسد.
وی در پایان کتاب عشقنامه خود، سال ۸۵۶ را سن ۴۰ سالگی خود میداند؛ از این رو چنانچه سالمرگ وی را سال ۸۷۰ گفتهاند، او نزدیک به ۶۰ سال، زیسته است.
شاه داعی، در نوجوانی به عرفان اسلامی روی آورد، خیلی زود از شاگردان ویژه شیخ ابواسحاق بحرانی یا بهرامی شد. به سفارش شیخ همراه با برادر بزرگتر خود، سید سراجالدین یعقوب و یکی از سادات انجو به نام سید شجاعالدین عزیز و دو نفر دیگر، برای بهرهگیری از محضر شاه نعمتالله ولی، به ماهان کرمان رفت؛ پس از چند ماه، او برجستهترین شاگرد شاه نعمتالله شد؛ پس از بازگشت به شیراز و در ۲۶ سالگی، در جایگاه قطب سلسله نعمتاللهی شیراز خرقه بر تن کرد.
او بیشتر از هر کس تحت تاثیر این دو بود و بسیار آنان را ستوده است.
شاه داعی را از زوایای گوناگون بایستی مهم دانست؛ یکی از این زوایا نوشتارهای بسیاری در زمینههای گوناگون است که امروزه به آن دسترسی داریم. از او ۱۵ رساله کوچک منثور، شرح مثنوی -که میتوان آن را از بهترین شرحهای کلاسیک بر مثنوی دانست- و شرح گلشن راز شبستری -که از بهترین شرحها بر این کتاب است- و همچنین دیوانهای شعر او و… امروزه از او به یادگار مانده است.
از شاهداعی ۳۸ جلد کتاب به زبانهای فارسی و عربی یافت شدهاست. اسوهالکسوه؛ بیان عیان در حقایق؛ تحریرالوجودالمطلق؛ رساله تاجنامه؛ مشاهد؛ رضائیه؛ سلوهالقلوب؛ مراهالوجود؛ تحفهالمشتاق؛ ترجمالاخبارالعلویه؛ التلویحاتالحرمیه؛ ثمرهالجیب؛ جواهرالکنوز؛ چشمه زندگانی؛ چهار چمن؛ عشقنامه؛ چهل صباح؛ گنج روان؛ نسائم گلشن یا شرح گلشن راز.
هرچند نوآوریهایی نیز داشته، آثار او بیشتر به سبک شاه نعمتالله نوشته شده است.
در آثار ادبی او، ترجیعبند بیش از دیگر قالبهای ادبی، به چشمی میآید.
شاه داعی افزون بر نوشتارهایی به زبان فارسی و عربی، سرودهها و نوشتارهایی همچون «کانِ ملاحت» نیز به گویش شیرازی آن روزگار-گویشی که به گویش جنوب غربی ایران بهویژه گویشهای لاری و کازرونی امروز نزدیک است-، از خود به جای گذاشته است.
اهمیت شاه داعی، بیش از نظم، در نثر است و رساله مراتب و شرح گلشن راز، از برجستهترین نوشتارهای او در زمینه عرفان نظری است.
در یک سده گذشته، با تلاشهای محمد دبیرسیاقی و محمدجعفر واجد، آثار او تصحیح شد؛ پس از این دو کسانی دیگر به بازنگری در این تصحیحها پرداختند.
از ویژگیهای شاه داعی میتوان به سادهسازی مفاهیم پیچیده فلسفی، عرفانی و حکمتی اشاره کرد که در نوشتارهای وی به چشم میآید.
برداشت شاه داعی این است که بار وحدت وجود، آن است که خداوند چنان هستی را پر کرده است که جایی برای دیگری نیست و اگر چنین نبود نمیتوانستیم او را بشناسیم، چنانکه نمیتوانیم به شناخت کامل از او برسیم. حس چیزی غیر خدا را درک نمیکند و عقل ممکن است دچار وهم شود و به واسطه حجاب وهم، جز خدا را تصور میکند.
شاه داعی، درباره انسان بر این باور است که دنیا، نمایشی از خدواند است و که هرکس در آن نقشی بر دوش دارد. این را باید گفت که واژه بازنده در نوشتههای او، برپایه گویش آن روزگار، کوچک شده واژه بازیدهنده با بار بازیگردان یا کارگردان است.
این دیدگاه عرفانی، باور دارد که روزی به زور پا به هستی میگذاریم و روزی به زور از جهان ما را خواهند برد؛ پس نباید به خود و دیگران سخت گرفت.
باید دانست که ولایت عرفانی با ولایت فقهی میتواند هیچ پیوندی نداشته باشد؛ با این نگرش درخواهیم یافت که گنجاندن بزرگانی چون شاه داعی و دیگر بزرگان ادبیات و عرفان ما، در یک مشرب ویژه، جفا در حق آنان است.
از سوی دیگر باید دانست که سنجیدن این بزرگان در مکاتب، مذاهب و فرق با نگاه امروزی، قیاس به نفس و نادرست است؛ چه آنکه مذهب تشیع یا تسنن امروزی، بسیار دیگرگونهتر از روزگار آنان است.
هرچند در برخی از نوشتارهای شاه داعی، پیروی از فقه شافعی را مییابیم، در طریقت، به اندیشگاه شیعه گرایش دارد تا آنجا که در رساله مراتب، وصی و ولی پس از پیامبر را، امام علی و ختم ولایت و به شکل ضعیفتر، حضرت مهدی میداند. او همچنان که سرودههایی در ستایش اهلبیت دارد، و بهویژه امام علی که پس از پیامبر از همه بالاتر میداند، در ستایش خلفای راشدین و صحابه دیگر هم سرودوههایی دارد.
شاه داعی، به شاهنامه فردوسی هم توجه دارد و از این دیدگاه که عارف است و به شاهنامه توجه دارد، جایگاه ممتازی را میتوان برای او قائل شد؛ شاید از همین رو باشد که تنها ابیالمعز، حاکم ری را در جایگاه یک حاکم سیاسی، با نگرش شاهنامهدوستی، در سرودههای خویش میستاید.
ادبیات شیراز دو دوره طلایی دارد؛ یکی از قرن هفتم تا نهم و دیگری قرن دوازدهم و سیزدهم است.
شیراز تا هنگام برآمدن پهلوی (قرن دوازدهم و سیزدهم) که کوچ بزرگان فارس با چراییهای گوناگون به تهران را داریم، از دیگر شهرها و گاه تهران جلوتر است.
در دوره نخست نیز شیراز جایگاه مکاتب عرفانی بسیاری همچون مرشدیه، نقطویه، نوربخشیه، نعمتاللهیه و… و همچنین مذاهب و ادیان گوناگون همچون شیعه و سنی که با یکدیگر سازگار و بدون درگیری، زندگی میکردند.
در هنگامه تیموری، هرچند از دیدگاه سیاسی سختگیری بسیاری دیده میشود، با این همه فرهنگپرور و در مذهب اهل نساهل و رواداری بودند و زمینهساز بالندگی فرهنگی و هنری میشود.
در سده نهم، برآمدن دشتکیهای شیراز و گسترش اندیشه شیعه امامیه را داریم.
خیرالله محمودی نیز در این نشست گفت: سرزمین فارس گلزار ادب و عرفان است و هر جای این سرزمین پای بگذارید جای پای چهرههای برجسته ادب و عرفان ایرانزمین است.
شاه داعی که از سادات زیدی است، در شیراز زاده شد. در جوانی نزد شیخ ابواسحاق بحرانی یا بهرامی سیر و سلوک را گذراند و سپس به سفارش شیخ به سوی شاه نعمت الله ولی در ماهان کرمان رفت. در نوشتار قدسیات خود، مینویسد که ۴ ماه به شاگردی او پرداخت و به شیراز بازگشت و در ۲۶ سالگی و پس از درگذشت شیخ ابواسحاق، قطب فرقه نعمتاللهی شد که تا پایان زندگانی، در جایگاه مانده است.
مذهب او شافعی بود. هرچند برخی از چهرههای برجسته ادب و عرفان در چارچوب مذهب نمیگنجند؛ چراکه فرامذهب، فرازمان و فرامکان هستند و مخاطب آنها همه انسانها هستند. از این رو گنجاندن آنها در یک مذهب خاص، گاه میتواند کسانی را برای بهرهگیری از اندیشگاه آنان دور کند.
مذهب دو بعد دارد یکی فقاهت و یکی اندیشه. فقاهت، چگونگی عملکرد و اندیشه، چگونه اندیشدن است. گاه میبینم که کسی پیرو فقیهی بوده است و در اندیشه راه دیگری دارد.
شاه داعی از دیدگاه فقاهت شافعی و در اندیشه نعمتالهی و نزدیک به شیعه است تا آنجا که گاه او را شیعه میدانند.
از آنجا که نامش نظامالدین است، گاه با تخلص نظامی ثانوی، در سرودههایش همچون مثنویها، خود را میشناسد.
وی روزگار خود را در شیراز گذارند و در آرامستان دارالسلام نزدیک به دروازه کازرون و محله دروازه شاه داعیالله به خاک سپرده شد. دیگران بزرگان تصوف شیراز نیز پس از او همچون و فرزندش گرداگردش، به خاک سپرده شدند.
گفته میشود کریم خان زند، بر آرامگاه او، بقعهای ساخت.
هرچند او سرسلسله نعمتاللهی شد، خودش را در از هیچ فرقهای نمیداند و در همه فرق گام زده است و روی هیچ کدام تعصب ندارد.
نخستین چیزی که در عرفان باید آن را نادیده گرفت، همین نداشتن تعصب است؛ چه عرفان رفتن به سوی حقیقت است و تعصب جلوی بهرهگیری کامل از حقیقت را میگیرد. وحدت ادیان را نیز میتوان با نگرش بهرهگیری از همه حقیقت، باری تازه داد.
شاه داعی افزون بر چهره ادبی، چهره عرفانی بزرگی است.
سرودههای او ۱۳ یا ۱۴ هزار بیت در دو بخش شش مثنوی معروف به مثنویات ستّه داعی، عملیات مفردات و رساله قدسیات که به ستایش توحید و و اهلبیت پرداخته است.
کتاب المناقب در منقبت رسول، دیوان اشعار عربی، کتاب المراثی در سوگ بزرگان روزگار خود، کتاب سه گفتار در زمینه طریقت شریعت حقیقت، مجموعه رباعیات -در رباعی از شاعران بزرگ قرن هشتم پیروی کرده است با درونمایه عرفانی-، کتاب مقطعات -مثنوی در بحر متقاطع که خودش آن را در ادامه شاهنامه فردوسی میداند- از دیگر نوشتارهای اوست.
وی که بیش از هر چیز دوستدار ترجیعبند به سبک عراقی است، در غزلیات سبک ویژه خود را دارد.
سرودههایش نشان از تلاش برای نوآوری را بازگو میکند. نوآوریهای وی را میتوان در ترکیب صورت و معنا دانست که عرفان را در قالبهای دیگران ریخته است؛ همچون عشقنامه که در آن صورت را از نظامی و حقیقت را از مولانا گرفته است.
در زمینه عرفان، ما مکتب، سلسله و مشرب داریم. مکتب چتری برای همه اندیشههای عرفانی با ویژگیهای دیگرگونه است همچون مکتب شیراز یا خراسان، که زیر چتر مکتب، سلسههای عرفانی به بروز میرسند؛ در اصول زیرمجموعه مکتب و در فروع، سلسلهها از هم جدا میشوند. در زیرمجموعه سلسلهها نیز مشربهای اندیشگاهی شناخته میشوند. باید دانست که فرقه، از ریشهگاه تفرقه میآید و نامگذاری فرقه به هر کدام نادرست است.
شاه داعی سلسله مقامات را ۴۰ مقام میداند.
در نگرش تازه، به جای سلسله، از دوره بهره میگیرند. دوره اول را تا پیش از قرن هفتم و دوره دوم را قرن هفتم تا کنون میدانند.
ابزار معرفت سهگانه وحی، عقل و قلب است. اندیشهها و سلسلههای گوناگون، گاهی با هر سه و گاه به دو یا یکی پیوند دارند. شهود از قلب و وحی از نقل یافت میشوند. بر این سه ابزار، سالک به معرفت میرسد.
در دوره نخست، این هر سه ما را به انسانشناسی و خداشناسی میرساند که هر سه به کشف میپردازند.
از قرن هفتم با گسترش نگاه ابن عربی و از سوی دیگر گسترش تشیع و برآمدن بزرگانی چون سید حیدر آملی، افزون بر انسانشناسی و خداشناسی، راه برای هستیشناسی نیز باز میشود. در این هنگامه، ابن عربی و دیدگاههای او بهویژه در زمینه وحدت وجود، چالشهای بسیاری را برمیانگیزد؛ شاه داعی در این روزگار، خود را از مفسرین دیدگاههای ابن عربی میداند و اندیشگاه خود را برپایه وحدت وجود با نگاه وجود کثرت در وحدت و تجلی خدا در هستی با نگرش سایه بودن هستی برای خداوند که اصل است، بنیان میگذارد.
از اینجا با ولایتهای گوناگونی همچون فقهی، سیاسی، عرفانی و… روبرو میشویم. ابن عربی، ولایت حقیقت محمدیه را بیان میکند که وجود پیامبر اسلام، نور و کمال آن است. شیعیان نیز با برگرفتن حدیث خلقت نوری یا نور واحد (من و علی از نور واحد آفریده شدیم-گفتنی است این حدیث به گونههای دیگر نیز گفته شده است-)، ولایت حقیقت محمدیه و علویه را بیان میکنند.
ما یک ولایت مطلقه مقیده و یک ولایت مطلقه عامه داریم. خاتم ولایت عامه، حضرت عیسی و ولایت مطلقه، در پیامبر و امام علی بروز یافته است. همچنین ولایت خاصه علویه، آیینهای دارد که از پیامبر به علی داده شده است و با برزخی به نام حضرت فاطمه زهرا (س)، در نسلهای آنان، جاری میشود و تکامل آن، در امام مهدی ، ظهور مییابد.
شاه داعی، ولایت و نبوت را به دو بخش مطلقه و مقیده بخشبندی میکند که در مقیده، امام علی خود دارای دو ولایت محمدیه و مرتضویه است. اهلسنت بر این باورند که ولایت از پیامبر اسلام، به دیگران منتقل میشود و شیعیان بر این باورند که این انتقال باید با آیینه معصوم رخ دهد و از این روست که اگر کسی ولایت معصوم را نپذیرد، عبادتش پذیرفته شده نیست.
شیراز سده سوم به این سو، عارفپرور است و این معنویت در هیچ جای دیگر ایرانزمین، دیده نمیشود.
در روزگار شاه داعی سلسلههای گوناگونی همچون کبرویه، مرشدیه، ذهبیه و… در شیراز، بروز یافتهاند. با این دیدگاه، به سادگی میتوان چرایی گرایش او را به عرفان دریافت؛ از سوی دیگر، هرچند ما درباره خانواده او چیزی در دست نداریم، میتوان دریافت که شاید خانواده او نیز اینگونه بودهاند.
عقل، هم در عرفان نظری و هم عملی جایگاه ویژه خود را دارد و عرفا با جوهره عقل به خودی خود در ستیز نیستند؛ و بر این باورند که عقل گسترهای دارد و آنگاه که پایش را از آن گستره بیرون بگذارد، راه به گمراهی میبرد.
آنگاه که سخن از عقل و عشق میکنیم در سرزمین عرفان نظری و آنگاه که سخن از عقل و قلب داریم، در سرزمین عرفان عملی گام برمیداریم.
شاه داعی شاید در غزل به پختگی حافظ نرسیده است با این همه، از دیدگاه درونمایه اگر به نوشتارها و سرودههای او بنگریم، سنگینی فلسفه و حکمت را در آن میتوان دریافت.
انتهای پیام/