چهارشنبه سوری فارس ۱۰۹ مصدوم بر جای گذاشت
۱۰:۱۷ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۳استاندار فارس: ساعت بازدید اماکن گردشگری افزایش می یابد
۱۲:۵۸ - ۱۴۰۲/۱۲/۲۴محمد عسلی مدیر مسئول روزنامه عصر مردم در یادداشتی از انتشار هشت هزارمین شماره این روزنامه خبرداد.
به گزارش پایگاه خبری فارس به روز ، متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
۲۸ سال به هر روز، بارور بودن و به هر بامداد زایمانی داشتن نه چونان چهار فصل که هر فصلی را رنگ و بویی است و هر رنگی گرما دهد و سرما افزاید بل به هر روز که طلوعی از خورشید را شاهدیم و تنوری گرم که خمیری را به نان و نانی را در سفره می نهد روزنامه نیز به روز بار روانی را به مژده ای یا به ترسی و عقوبتی سبک و سنگین می کند، گویی واژه ها از پس زمانها می آیند و می روند. گاه در خواب و گاه در بیداری به خلسه ای یا به هوشیاری، هشداری می دهند، زنگی می زنند، خطری را فریاد می کنند و یا غمی از رویداد و حوادثی می افزایند چونان روح آدمی در تلاطم سخت و سست زندگی که تلاشی است مقدّر برای ماندن به هر رنج و به امید گنجی نهان که فراغتش می خوانیم.
آری روزنامه هم نه چونان گذشته ها بل به روز در رقابتی نابرابر و سهمگین و کاغذین با امواج باردار افسار گسیخته ای که چونان ابرهای متراکم سیاه گاه آنچنان می بارند و طوفانی می شوند و گاه جز سایه سیاهی از آنان که خورشید را پنهان کرده اند خیری به بشریت نمی رسانند و پیوسته تا رو آفتابی می شوند که بیشتر از آن شر زاید و بمبارانی که روح را می ساید به عادت و تلاطمی همه وقت در دریای افکاری که بیش و کم در غرش است و فرصت امید به حرکت را از سفینه های نجات می گیرد.
ما هشت هزارمین شماره ناقابل روزنامه را در ۲۸ سال که ورودی به ۲۹ سالگی دارد منتشر کردیم با همت گروهی از عاشقان که عمر را سپری می کنند در فضای کلمات چنانکه چشم ها و گوش ها دروازه بانی می کنند از هجمه خشم کلماتی که به قول خواجه شیراز آتش انگیزند و تن کاغذی روزنامه را می سوزانند هر چند این آتش نهفته در سینه به فریاد، تمام وقت جوششی دارد و سازشی که اگر این کورسوی کم نور هم نباشد تاریکی بیش از تصور افزاید و امیدی به روزنه ای نیست اگر نباشد.
در پایان سال ۱۴۰۲ و رسیدن به آستانه سال ۱۴۰۳ با کسر هزارمین ها از تاریخ ما را امیدی است به روانی تجربت چهل ساله، اگر شراب کهنه ما به ذائقه هوشیاران سازگار شود نه به همه وقت، حتی اگر به لحظه ای که فراغتی حاصل آید در گوشه چمنی اما نه با یار زیرک و باده کهن که در این روزگار وانفسا نه علم تواند چراغ اخلاق باشد و نه اخلاق را راهی به زیاده خواهی های انسان عصر الکترونیک است.
فریاد واژه ها در جنگ پنهان و آشکار ارواح ناآرام، آدمی را از بی هویتی خود به فرونشست از هستی خبر می دهند هرچند گوش ها دروازه ورود تقویم های محاسباتی دلارها هستند و چشم ها بسته به هر روی هر آنچه غم افزایند و خوش رقصی را نشایند.
ما مانده ایم چه بنویسیم و پیکره لخت و بی قواره روزنامه را به هر روز چگونه بپوشانیم که زیبا جلوه کند و احساس جوانان را تحریک نماید. نه به عریانی تن دخترکان زیبا همانند دیگر کشورها که این را وسیله فروش بیشتر می کنند و نه به دلمویه های عاشقانه ای که به سردابه ابتذال می روند و نه به تبلیغاتی که هدف وسیله را توجیه نماید. پس به چه مانند کنیم. خبررسانی زشت و ناخوشایندی که از آنها امیدی به بهروزی نیست نه در جهان و نه در پس تمدن فرو پاشیده جغرافیایی که فرصت طلبان امروز از تن پوش پوسیده مردگان میلیون ها سال پیش عکس می گیرند و به ذرات در قاب های شیشه ای موزه ها با قفل های هشداردهنده محبوس می کنند تا درآمدی از آنها حاصل آید و بگویند در گذشته های دور چه خبرهائی بوده است که به هیچ روی حرفی از آینده ندارند و موزه ای برای عبرت از آیندگان در هیچ جای جهان نیست زیرا نمی توان قالب هایی را قفل زد که در آنها هیچ نباشد. راستی ما راوی آینده ای هستیم که هیچ در آن جایگاهی ندارد؟
آری هشت هزارمین را به عادت تولدی از پس هم داشته ایم، افتخاری در این سودا و سود نداریم چرا که از هویت روزنامه ای خود دور ماندیم و نتوانستیم. نه اینکه نخواستیم، خبری را منتشر کنیم و دلی را آرام نماییم و امیدی بیفزاییم که آری بشریت به سوی کمال می رود. جز آنکه پیوسته از انفجارهای مهیب گفتیم و از عبور خمپاره ها از روی جسدهای مثله شده و بمباران حریم کودکان و زنان نوشتیم و صورتی کریه از دموکراسی غربی را به نمایش گذاشتیم تا خود بیگانگی را فریاد زنیم! چه فایده که استمرار جنگ ها از گذشته های دور و دورتر تا به امروز تکاملی بیش از تکامل آدمیت داشته اند.
چقدر دلمان می خواست پرده های زیبای طبیعت خداوندی را کنار زنیم و نمایشی از عروج و ورود مظاهر آفرینش را به تصویر کشیم چنانکه کلمات را یارای بیان و اوصاف آنها نباشد. اما چنین نشد ما از رنج ها، گرانی ها، گرانسنگی ها و گرانجانی ها گفتیم. ما از خواسته های اجابت نشده و از امیدهای بر باد رفته گفتیم. ما از ناتوانی ها و توانمندی های کم بها و بی فایده بسیار گفتیم. اما از جاری امنیت جانی و امنیت خیال نگفتیم. ما در جهان انفجارها گم شدیم. پرده دریده لایه ازون و ذوب شدن یخ های قطبی نگهدارنده تعادل زمین و از فرونشست تکیه گاه زمینی و از کم آبی و بی آبی و خشک شدن رودخانه ها گفتیم و نوشتیم که به کجا می رویم و چرا؟
اما نه گوش شنوایی یافتیم و نه حرکتی و فکر و اندیشه ای برای جبران اشتباهات گذشته، زیرا همه دل مشغول نانیم. آری نان. این ماده خوراکی اسارت آور و زمینه ساز استعمار و استثمار و تسلیم شدن در برابر زر پر زور.
نمی دانم مبارک است یا نه. هشت هزارمین شماره ای که به هشتاد هزارمین فکر می کند و به عبثی که از پس زمان های ناشناخته می آید. اما عشقی است مستمر که تمامی ندارد و همین عشق است که می زاید و می افزاید چه خوب و چه بد که به قول حافظ:
«عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم…»
والسلام